سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تابستان 1384 - به یاد شهدا...
بپرهیزید از صولت جوانمرد چون گرسنه شود و از ناکس چون سیر گردد . [نهج البلاغه]
منوی اصلی

[خـانه]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

لوگوی وبلاگ
تابستان 1384 - به یاد شهدا...
بایگانی
زمستان 1384
پاییز 1384
تابستان 1384
موضوعات

اوقات شرعی
لینک دوستان

آه عاشقان
خیبر شکن
آن چهار نفر
مجنون ولایت
بی سیم چی
شهد شهادت
خاطرات جبهه
یاد یاران(رهپو)
اینجا نجف است
یاد یاران(مجاهدین)
ولایه
آوینی
شاهدان
سبکبالان
شهید آوینی
بچه های قلم

لوگوی دوستان

" alt="محبان مهدی عج - به روز رسانی : 1:50 ع 86/11/26" width='85' >
شیدای عشق

جستجوی وبلاگ
:جستجو

با سرعتی بی نظیر و باور نکردنی و اعجاب انگیز متن یادداشتهارا کاوایش کنید!

موسیقی وبلاگ
اشتراک در خبرنامه
 
ارسال پیغام خصوصی
یــــاهـو
کل بازدیدهای وبلاگ
110630
بازدیدهای امروز وبلاگ
69
آمار بازدیدکنندگان

[گرفتن کد آمار وبلاگ ]

پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

مطالب زیر توسط قاسم اللهیاری نوشته شده است!

عنوان متن گلزار شهدا-قطعه یازهرا -ردیف یاحسین-پلاک عشق شنبه 84 شهریور 19 ساعت 3:8 عصر

بسم رب الشهدا والصدیقین

ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون

در رهی می گذشتم به گل های شب بو و میخک و داودی رسیدم سراغ گل شقایق را گرفتم همگی نشانی گلزار شهدا را با من دادند چهار راه سردار شهید اللهیاری –گلزار شهدا –قطعه یازهرا – ردیف یا حسین- پلاک عشق من هم ره گزدیم و امدم تا غزل عشق را در رثای تو بخوانم اما دیوان شعر تو سرشار از قطعه های حماسه و ایثار بود امدم در کنارت تا تو تنها نباشی تو تنها نبودی در جوار گل های همیشه بهار شهادت چه ارام ارمیده بودی ان هم گمنام و بی نشان . امدم تا خاکت را توتیای چشمم سازم تو گفتی که ما همه خاکیم و به خاک بر می گردیم خوشا به حال تو ای شهید که همراه با سفینه الجنان بر روی امواج ارام اشک راه پیمودی تا درس مکتب الزهرا (س)بیامورزی بی هیاهو بودی و بی قرار به دور از ما و من سبکبال از گرداب حادثه گذشتی به وادی ایمان رسیدی و چه زیبا بود.....

یادتان گرامی وراهتان پر رحرو تقدیم به عموی شهیدم

فرمانده شهید سردار احمد اللهیاری(بعد از شهادت)


نظرات شما ( )

مطالب زیر توسط قاسم اللهیاری نوشته شده است!

عنوان متن سخن دل (نامه ای به پدر) جمعه 84 شهریور 18 ساعت 6:13 عصر

بسم رب الشهدا والصدیقین

ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله اموتا بل احیاء عند ربهم یرزقون

سلام خوبی با با یی کجایی بابایی هیچ می دونی چقدر دلم برات تنگ شده چرا یه سری به من نمی زنی مگه من پسرت نیستم چرا لا اقل تو خوابم هم نمیا یی بابا یی بی معرفت نشده دیگه بابا با مرام صفاتو عشقه به خدا خیلی تنهام از این دنیا می ترسم همه مثل گرگن بابایی خیلی از رفیقات که موندن هر روز خونه دل می خورن یکی یکی شهید میشن اخه خوشتیپ نگفتی من بین این همه قلب های سنگی و ترسناک تنهایی چی کار کنم بابایی کمتر از یک سالم بود که رفتی من نممی دونم گفتن واژه پدر چه مزه ای داره و شیرینی داشتن پدر یعنی چی ولی تو رو به جونه مادرت زهرا (س) اون دنیا منو یادت نره ها بابا قول بدهی ها اخه یه حقی هم پدر بر گردن پسر داره من حقمو اون دنیا ازت می خوام بابایی تنهام به خدا تنهام بابا جون یه سری که این نامه منو بخونن پیشه خودشون میگن این پسره با این سنش بچه شده ولی هر چی دلشون می خواد بزار بگن بابای خودمی دوست دارم باهم اینطوری حرف بزنیم خودمونه عشقه با مرام حرف بقیه رو بیخی خی بابا جون معذزت می خوام که یه همچین نامه ای برات نوشتم اخه دلم خیلی گرفته بود بخدا این شعر و برا تو نوشتم بابا حتما بخونش.....

بی تو دیگر لحظه هایم خالی است تا قیامت اشک هایم جاری است

بی حضورت بال پروازم شکست هر شبی یک قاصدک پیشم نشست

رفتی و دیگر ندیدم روی تو تا ببوسم شانه هایت موی

رفتیو با رفتند قلبم شکست اسمان هم چشم هایش را ببست

رفتی و تنهاترین در خلوتم باز هم با عکس تو در حیرتم

یادت گرامی و راهت پررحرو تقدیم به پدر عزیزم

سردار شهید حسن اللهیاری


نظرات شما ( )

مطالب زیر توسط قاسم اللهیاری نوشته شده است!

عنوان متن گلبرگ سرخ لا له ها در کوچه های شهر ما بوی شهادت می دهد پنج شنبه 84 شهریور 17 ساعت 1:55 صبح

بسم رب الشهدا والصدیقین

روزگاری شهر ما ویران نبود ............دین فر وشی اینقدر ارزان نبود

صحبت از موسیقی عر فانن بود..............هیچ صوتی بهتر از قران نبود

دختران را بی حجابی ننگ بود............ رنگ چادر بهتر از هر رنگ بود

د ختر حجب حیا غر تی نبود ...................... خانه فرهنگ کنسرتی نبود

مرجعیت مظهر تکریم بود .......................حکم او عالمی را تسلیم بود

یک سخن بود و هزاران مشتری............ ان هم از لوث قرائت ها بری

وای که در سالهای سیاه دوهزار................کار فرهنگی شده پخش نوار

ذهن صاف نوجوانان محل.............................پر شد از فیل های مبتذل

پشت پا بر دین زدن ازادگیست ........... حرف حق گفتن عقب افتادگیست

اخر ای پرده نشین فاطمه.......................... تو برس بر داد دین فاطمه

بی تو منکر ها همه معروف شد ..........کینه توزی با ولی مکشوف شد

در به روی رشوه گیران باز شد.................. دشمنی با نائبش اغاز شد

بی تو دلهامان به جان امد بیا.................... کاردها بر استخوان امد بیا

گوش کن اینک نوای جنگ را ........... قصه ای از شهر بعد از جنگ را

قصه ای پرسوز تاب و التهاب.............. قصه ای تلخ و سراسر اظطراب

قصه ای پرسوز تاب و التهاب.............. قصه ای تلخ و سراسر اظطراب

قصه شهری که غرق درد بود.................. اتش شهوت درونش سرد بود

شهر ما شب های خیبر یاد داشت............. رمز یا زهرا وحیدر یاد داشت

شهر ما همت درونه سینه داشت........... با شهادت انس از دیرینه داشت

شهر ما روح خدا در دست داشت...... صد هزاران عاشق سرمست داشت

ناگهلن این شهر ما بی درد شد ................. اتش غیرت درونش سرد شد

حال راز ها در شهر قصه چپ شد.......... .... پوشش خاکی لباس رپ شده

دیگر از جبه در ین جا رنگیست.......... دیگر ان حال و هوای جنگ نیست

یا خمینی ای خلیل بت شکن ...................خیز و بنگر فتنه های شهر من

جبهه و یاران من گم گشته اند............... غرق در نسیان مردم گشته اند

پس چه شد یاد پرستوهای جنگ؟................ یاد جبه یاد ان خونین تفنگ

شهر من حجب و حیایت پس چه شد ............ ناله مهدی بیایت پس چه شد

ای بسیجی کو صفای جبهه ها ؟................. کفر نگویم کو خدای جبهه ها ؟

ای جماعت ناله ام را بشنوید..................... درد چندین ساله ام را بشنوید

ای شما ان سوی اتش رفتگان................... ای شما اغئش لیلا خفته گان

بنگرید این لکه های ننگ را.................... فتنه های شهر بعد از جنگ را

عدهای با نامتان نان می خورن............. ای شهیدان خو نتان را می خورن

جنگ رفت و شهر ما تاریک شد.................. راه وصل عاشقان باریک شد

شما رفته مردم ریایی شدند.......................... و بر خی دگر شیمیایی شدند

نه ان شیمایی که در جنگ بود بود............. نه ان گاز سمی که بی رنگ بود

همانانی که رنگ ریا می زنن......................... و بر سینه سنگ خدا میزنند

همانانی که یادی زبن می کنن....................... فضا را پر از ادکلن می کنن

به یک چک رشوه خور میشوند.................. به یک حکم مسئول کل میشوند

همانانی که در بی حجابی تکند........................ سزاوار یک قبضه نارنجکند

به سنگ تحاجم محک می شوند..................... و مثل عروسک بزک میشوند

از اینها بپرسد که مهارن کجاست....... شلمچه حلبچه فاو و مریوان کجاست؟

از اینها بپرسید همت کیست ؟................ از ای ن ها بپرسید باکری که بود ؟

این از این ها بپرسید که بابایی که بود...... رجایی حسنپور اللهیاری که بود ؟

کسی فکر گلهای این باغ نیست................ کسی مثل ان روزهای داغ نیست

همه ناگهان عافیت خو شدند................. و یک شب از این ر به ان رو شدند

کسی بر شهیدان سلامی نگفت......................... رضای خدا را کلامی نگفت

بیایید که مردم بهتر شویم........................... در این ابشار خدا تر شویم

بیایید تجدید پیمان کنیم................................... نگاهی به قبر شهیدان کنیم


نظرات شما ( )

مطالب زیر توسط قاسم اللهیاری نوشته شده است!

عنوان متن عفّْت فاطمی چهارشنبه 84 شهریور 16 ساعت 7:2 عصر

بسم رب الشهدا والصدیقین

خواهرم در خیابان چهره آرایش مکن     از جوانان سلب آسایش مکن

زلف خود راازروسری بیرون مریز      در مسیر چشمها افسون مریز

یاد کن از آتش روز معاد              طرّه گیسو مده در دست باد   

خواهرم دیگر تو کودک نیستی        فاش تر گویم عروسک نیستی   

خواهرم ای دختر ایران زمین        یک نظر عکس شهیدان را ببین

خواهرم این لباس تنگ چیست       پوشش چسبان رنگارنگ چیست  

خواهرم اینقدر طنّازی مکن        با اصول شرع لجبازی مکن

 در وجود خویش سرگردان مشو     نو عروس چشم نامردان مشو

پوشش زهرای اطهر مگر اینگونه بود؟؟؟


نظرات شما ( )

Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ