مطالب زیر توسط قاسم اللهیاری نوشته
شده است!
سخن دل (نامه ای به پدر)
|
جمعه 84 شهریور 18 ساعت 6:13 عصر |
بسم رب الشهدا والصدیقین
ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله اموتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
سلام خوبی با با یی کجایی بابایی هیچ می دونی چقدر دلم برات تنگ شده چرا یه سری به من نمی زنی مگه من پسرت نیستم چرا لا اقل تو خوابم هم نمیا یی بابا یی بی معرفت نشده دیگه بابا با مرام صفاتو عشقه به خدا خیلی تنهام از این دنیا می ترسم همه مثل گرگن بابایی خیلی از رفیقات که موندن هر روز خونه دل می خورن یکی یکی شهید میشن اخه خوشتیپ نگفتی من بین این همه قلب های سنگی و ترسناک تنهایی چی کار کنم بابایی کمتر از یک سالم بود که رفتی من نممی دونم گفتن واژه پدر چه مزه ای داره و شیرینی داشتن پدر یعنی چی ولی تو رو به جونه مادرت زهرا (س) اون دنیا منو یادت نره ها بابا قول بدهی ها اخه یه حقی هم پدر بر گردن پسر داره من حقمو اون دنیا ازت می خوام بابایی تنهام به خدا تنهام بابا جون یه سری که این نامه منو بخونن پیشه خودشون میگن این پسره با این سنش بچه شده ولی هر چی دلشون می خواد بزار بگن بابای خودمی دوست دارم باهم اینطوری حرف بزنیم خودمونه عشقه با مرام حرف بقیه رو بیخی خی بابا جون معذزت می خوام که یه همچین نامه ای برات نوشتم اخه دلم خیلی گرفته بود بخدا این شعر و برا تو نوشتم بابا حتما بخونش.....
بی تو دیگر لحظه هایم خالی است تا قیامت اشک هایم جاری است
بی حضورت بال پروازم شکست هر شبی یک قاصدک پیشم نشست
رفتی و دیگر ندیدم روی تو تا ببوسم شانه هایت موی
رفتیو با رفتند قلبم شکست اسمان هم چشم هایش را ببست
رفتی و تنهاترین در خلوتم باز هم با عکس تو در حیرتم
یادت گرامی و راهت پررحرو تقدیم به پدر عزیزم
سردار شهید حسن اللهیاری
|
|
نظرات شما ( ) |
|
|